دیباچه؛
یکبار یکی از اساتید در کلاس خاطره ای از «فایمن» برایمان تعريف کرد. فایمن، یکی از برندگان جایزه نوبل است. او مهارت زیادی در تدریس دارد. فیزیک را چرخ میکندوباادبيات سادهای سرخ می کند و به خورد دانشجویان می دهد. از این لحاظ شهرت زیادی برای خود دست و پا کرده است فايمن روزی برای سخنرانی به دانشگاه آرژانتین دعوت می شود. در حین سخنرانی، از دانشجوها می پرسد: «شما چرا همان کاری را میکنید که ما در آمریکا انجام میدهیم؟ وضعیت کشور ماطوری است که باید روی لبۂ علم حرکت کنیم، اماشماکه کشورتان مشکلات متعددی دارد، بروید و مشکلات خودتان را حل کنید، نه اینکه به علومی بپردازید که شایدصدسال آینده هم به دردتان نخورد
**************
برادر یکی از دوستانم تصادف کرد و فوت شد، اما خانواده اش نمی توانستند اثبات کنند که طرف مقابل مقصر است. از اینکه نمیشد مقصر را مشخص کرد خیلی ناراحت بودند. یک بار هم یکی از همکلاسیهایم با عصبانیت به دانشکده آمد. توی خیابان ماشینی جلویش پیچیده بود و بعد از تصادف فرار کرده بود. این اتفاقات مارا به این ایده رساند که برویم دوربینی روی ماشین مردم بگذاریم تا بتوانند از جلوی ماشینشان عکس و فیلم بگیرند. اگرچه گشت پلیس در خیابان ها حضور داشت، اما تصور می کردیم که این دستگاه از گشت پلیس هم بهتر و مفیدتر است. چون هرکس ماشین پلیس را میدید می ترسید و تخلفی نمی کرد، ولی با این کار دیگر مردم از ژیان هم می ترسیدند، چون ممکن بود ژیان هم تخلف آنها را ثبت کند.
نویسنده؛ میلاد حبیبی